و فرمود: «اني جاعل في الارض خليفة» [2] پس كرامت انسان به مقام خليفة اللهي اوباز مي گردد و در تحليل معناي خلافت انسان بيان گرديد كه خليفه بايد حرف مستخلف عنه را بزند، نه حرف خودش را. زيرا كسي كه همه امكانات، اعم از راه هاي علمي و قدرت هاي عملي خود را از خدا مي گيرد، اگر به جنگ با خدا مبادرت كند. مثلاً هوش اقتصادي خود را در راه ربا خواري به كار ببرد اعلام جنگ با خدا كرده است، «فأذنوا بحرب من اللّه و رسوله» [3] ؛ يا اگر كسي در جهت براندازي نظام اسلامي تلاش كند در واقع، با خدا مي جنگد؛ «الذين يحاربون اللّه و رسوله» [4] ؛ و كسي كه با خدا بجنگد چنين كسي هرگز خليفة اللّه نخواهد بود و اگر از اين مقام بهره اي نداشته باشد، كرامت ندارد و كسي كه كرامت ندارد از شياطين انس است و از حيوان نيز پست تر خواهد بود، «أولئك كالأنعام بل هم أضلّ» [5] ؛ بنابراين معيار كرامت و خلافت و ارزش و ضد ارزش را خدا مشخص فرموده است. خداوند به حضرت داود (عليه السلام) چنين فرمود: «يا داود انا جعلناك خليفة في الأرض فاحكم بين الناس بالحقّ و لا تتّبع الهوي فيضلَّك عن سبيل اللّه انّ الذين يضلّون عن سبيل اللّه لهم عذاب شديد بما نسوا يوم الحساب» [6] ؛ پس معرفت شناسي و انسان شناسي را بايد از انسان آفرين فرا گرفت. از سويي دين آزادي انسان را امضا كرده است، نه رهايي او را، بنابراين اگر انسان در فرهنگ ديني مكرّم و خليفة اللّه است، بايد اين راه را تا پايان ادامه دهد